شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۵

من تمام مجلات و وبلاگهای معماری را می خوانم. آیا چیزی از چشمم پوشیده می ماند؟

پاسخ کوتاه: شاید تجربه.

پاسخ طولانی: معماری بیشتر از آن چیزیست که چشم می بیند. بینایی فقط یکی از حواس ما را تشکیل می دهد اما به طرز نا عادلانه ای بر سایر حواس و درکی که آنها می توانستند از دنیا به ما ارئه دهند غلبه کرده است. به تمام زیبائیهایی که با دست قابل لمس هستند فکر کنید. احساسی را که با حس لامسه و پوستتان درک می کنید قابل دیدن نیست. معماریی که شما را دعوت به لمس کردنش نمی کند تا ابد استریل (به معنی نازا و عقیم) می ماند. چه چیزی از یک سرداب باقی می ماند اگر بوی نا و خنکی هوای آنرا که پشت دری بسته منتظر ماست از آن بگیریم؟ غنای معماری به واسطه احساس کردن، بوئیدن و شنیدن به ما منتقل می شود. یک کلیسای جامع ممکن است با شکوه به نظر برسد اما در سکوت مطلق یاد آور قبرستان خواهد بود. دیوارهای آن علاوه بر نگهداری سقف، نغمه های غوطه ور در فضا را هم حفظ می کنند.   

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر