سه‌شنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۹۵

آیا یک معماری خوب می تواند ارزان باشد؟

پاسخ کوتاه: البته. معماری خوب پیچیده است ومعماری بد سردرگم کننده. 

پاسخ طولانی: ثروت لزوما باعث بوجود آمدن معماری خوب نمی شود. پاسخ طبیعی به پیچیدگی جوامع معاصر بشری، ساده کردن آنهاست. نیاز به درک محیط اطراف باعث کشف و پرورش راه حلهای ساده می شود. به هر حال یک معماری پیچیده، مملو از تناقضات منطقی، بیشتر وامدار روحی غنیست تا جیب پر پول. 

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

دوشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۹۵

چرا معماران دوست دارند دنیا را سفید رنگ کنند؟

پاسخ کوتاه: چون راحته.

پاسخ طولانی: رنگ سفید دیوارها می تواند حس ما را نسبت به هر فضایی  تغییر دهد. اما سفید کردن همه چیز هم کار تنبلهاست. استفاده از رنگ نیازمند تعهد بیشتریست. جالب اینجاست که ارتباط بین رنگ سفید و دوره مدرنیزم معماری بر پایه یک سو تفاهم بنا شده.  بسیاری از ساختمانهای مدرن اولیه در عکسهای سیاه و سفید چاپ شده در مجله های معتبر معماری و دیزاین، بسیار ساده تر از خود واقعیشان به نظر می رسند. مدرنیسم توسط گروهی از معماران بوجود آمد که به معنای واقعی کلمه، رنگی بودند. رنگها بر تمامی فضاها و افراد درون آنها تاثیر می گذارند. اتاقهای تاریک باید رنگهای تیره تر داشته باشند و آنهایی که مملو از نور خورشید هستند باید رنگهای روشن تری داشته باشند. بهتر است همیشه این اصل کلی را در نظر بگیریم: کار کردن در راستای طبیعت، بهتر از خلاف آنست. همانطور که Groucho Marx، کمدین معروف وحاضر جواب آمریکایی می گوید: "اینها عقاید اصلی من هستند، اگر از آنها خوشتان نمی آید، ...، مشکلی نیست، عقاید دیگری هم دارم." 

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

یکشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۵

آیا تمام کلیساها معماری به حساب می آیند؟

پاسخ کوتاه: نه اما وجود محراب در کلیساها تلاشیست برای تبدیل شدن به معماری.

پاسخ طولانی: ساخت اولین کلیساها نقطه آغازی برای نوع خاصی از هنر معماری به حساب می آید که تا امروز برداشتهای متفاوتی از آن شده وهیچ گونۀ ساختمانی دیگری به اندازه کلیسا تاثیرگذار نبوده است. علیرغم سادگی عملکرد - محراب لزوما یک سالن سخنرانیست - انتظار انتقال حسی روحانی از آن می رود. پذیرفتن این حقیقت که عبادتگاهها با دقت بیشتری ساخته شده و طبعا در نگهداری آنها اهتمام بیشتری به کار رفته است، آنها را در جایگاهی خاص قرار می دهد. جالب است که در دنیای مدرن، اهمیت معماری کلیساها، در کشورهای سکولار اسکاندیناوی، بیش از هر جای دیگر دنیاست. تمام این سازه ها جایگاه عقایدی در مورد نور، صدا، فضا و حرکت هستند. بعضی از آنها با موفقیتی روحانی وظیفه شان را انجام می دهند. 

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۹۵

ساختمانها چه صدایی دارند؟

پاسخ کوتاه: ساختمانهای خوب صدایی ندارند.

پاسخ طولانی: اسکلت بتنی، صدای کوبش مته بادی را تا مغز استخوانمان منتقل می کند. اسکلت چوبی قادر به انتقال لرزش به هوای اطراف خود است. شنیدن صدای نتهای موسیقی یک ارکستر در سالن موسیقی ساخته شده با تیرهای چوبی لطف دیگری دارد. طاق سنگی قویترین انعکاس صدا را در بین مواد ساختمانی ایجاد می کند و انعکاس صدا در یک اتاق خالی حس مالیخولیایی می دهد. زمانیکه یک خانه خالی می شود، اصوات خصوصیش را از دست می دهد. کیفیت، نوای ملموس تری نیز دارد: درست مثل صدای بسته شدن درب اتومبیل که می تواند نشانگر کیفیت شاسی باشد، اتاقها با نوایی اطمینان بخش و آشنا، به حضور ما با پاسخ می دهند، اما در صورتیکه با آنها هم کلام شویم. ساختمانهای خوب پرحرفی نمی کنند. 

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

جمعه، بهمن ۰۸، ۱۳۹۵

چی چیزی از ما در مقابل چشم پوشی بر زیبائیهای روزمره محافظت می کند؟

پاسخ کوتاه: خیالبافی.

پاسخ طولانی: زیبائی همه جا هست. اما در زندگی روزمره، ما فقط جزئیات آشنا را می بینیم. بسیار خسته کننده! اگر با میهمانتان به ستایش یک منظره بپردازید، اسم تمام چیزهایی را که می بینید خواهید دانست: ساختمانها، محله ها، کوهها، دریاچه ها. میهمانتان، بدون دانستن هیچ کدام از این جزئیات، در عوض، شیفته هماهنگی، رنگ آسمان و شاید جزئیات نا مانوس دیگر شود. حس اولین تجربه نعمتیست که ما را تشویق به سفر کردن می کند. فقط زمانیکه با چشمان کاملا باز به دیدار دنیا بروید، می توانید از زیبائیهای روزمره ای که پدیده ها را بوجود می آورند لذت ببرید، از یک شهر اروپائی گرفته تا صحراها و مناظر قطبی. ساختمانهاهی کمی قادر به بوجود آوردن مناظری هستند که هر بار چشم انداز جدیدی ارائه دهند. این یعنی اوج هنر ساختنمان - ارائه تجربه ای جدید از دنیا در هر بار بازدید.         

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

پنجشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۹۵

آیا کتابها دید بهتری به ما می دهند؟

پاسخ کوتاه: کتابها به مسایل اشاره کرده و آنها را توضیح می دهند ولی کماکان وظیفه دیدن برعهده ماست. 

پاسخ طولانی: زمانی که آقای August Strindberg - نویسنده سوئدی - در سال 1885 از رم دیدار کرد، از قبل می دانست که انتظار دیدن چه چیزی را باید داشته باشد. بازدیدش از رم چیزی نبود جز تکرار همه آنچه در کتابها خوانده بود. در مورد تمام بناها از قبل می دانست. "رم در یک روز ساخته نشده اما می شود در یک روز آنرا تمام کرد،" جمله قصاری بود که بعد از یک روز گشتن در رم به درشکه چی گفته بود. برعکس، وقتی امپراطور کنستانتین به رم آمد و بازار Trajan را دید، در مقابل شکوه بی مانند ساختمانهایش چنان متحیر شد که انگار صاعقه خشکش کرده باشد. بر خلاف Strindberg، کنستانتین حس کنجکاویش را با خواندن از بین نبرده بود. دیدن رم مسحورش کرد. Strindberg فقط آمده بود که دیده باشد.  

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

چهارشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۹۵

داستان تق و لقی ما ایرانیها و کارهای جناب آقای ترامپ

واژه تق و لق در لغتنامه دهخدا به معنی بازار کساد یا مغازه بی مشتریه ولی چیزی که من از کاربرد اصطلاح تق و لق تو ذهنمه یکم با نظر آقای دهخدا فرق داره. یادمه مدرسه که می رفتیم معمولا هفته اول مهر کلاسها تق و لق بودن. یه هفته آخر مونده به امتحانات ثلث دوباره کلاسها تق و لق بودن. ثلث دوم که با مراسم شب عید و خرید و ... همراه بود یکم زودتر تق و لق میشد. ماه فروردین کلا همه چی تق و لق بود. بعدا که رفتیم دانشگاه به جای یه هفته، یه ماه اول کلاسها تق و لق بود و این تق و لقی برای بعضی کلاسها و استادها تا آخر ترم ادامه پیدا می کرد. بعدا که وارد به اصطلاح بازار کار شدیم خب معلومه دیگه، دو ماه اسفند و فروردین جزو زمانهای تق و لقی به حساب میومد. خلاصه بد جوری به این تق و لقی عادت کرده بودیم و انتظار داشتیم همه چی با تق و لقی شروع بشه.
یادمه اولین هفته ای که تو ایتالیا دانشگاه رفتم همه ایرانیها متعجب بودیم که چرا اینا از اول سفت و سخت شروع به کار می کنن. هیچ کلاسی بدون اطلاع قبلی کنسل نمیشد. استادها قبل از شروع ترم سیلابس درسی رو با جزئیات تمام در سایت دانشگاه قرار می دادن به اضافه کتابهایی که باید از کتابخونه بگیریم. یادمه سال اول هیج وقت موفق نشدیم از کتابخونه کتاب بگیریم چون قبل از شروع کلاسها ایتالیائیها همشونو برده بودن. بعضی از ایرانیها حتی تا آخر زمان فارغ التحصیلیشون اصلا نمی دونستن چجوری باید با کارت دانشجویی وارد کتابخونه بشن چه برسه به اینکه از قبل کتاب رزرو کنن. غیبت بسه. بعدا که یکم با سیستم آشنا شدم دیدم کار خیلی سختی هم نیست. تعداد جلسات کلاسها معلومه، درسی هم که باید داده بشه معلومه. خب کافیه یه تقویم ورداری و یه برنامه ریزی ساده انجام بدی و بهش عمل کنی
خب این از ایتالیا که تازه همه می گفتن خیلی شبیه ما ایرانیان و از کار می دزدن و عاطفی و خون گرمن، دروغ میگن، پشت سرت حرف می زنن و... وقتی اومدم امریکا، روز اولی که رفتم دانشگاه UCLA از دیدن حجم فعالیتی که در روز اول داشت تو دانشگاه انجام میشد شوکه شدم. انگار همه چی با صد درصد توان شروع به کار کرده بود و داشت به شدت با گذر زمان رقابت میکرد. از فعالیت ورزشی گرفته تا تئاتر و کنسرت و فیلم و هزار تا کار دیگه. محوطه دانشگاه UCLA وقتی کلاسها تعطیل میشن دقیقا شبیه اطراف لونه مورچه میشه. نزدیک چهل هزار دانشجو بدو بدو خودشونو از این کلاس به اون کلاس میرسونن و چون خود محوطه به وسعت یه شهر کوچیکه این جابجائیها کلی شلوغی و همهمه بوجود میاره. 
خلاصه، بالاخره عادت کردم که تو محیط دانشگاهی اینجا خبری از تق و لقی نیست و همه چی بر طبق زمان بندی قبلی انجام میشه ولی مغزم هنوز این مساله رو به فعالیتهای سیاسی بسط نداده بود. این همه وقت هی میشنیدیم که ترامپ می گفت میام دیوار می کشم بین مکزیک و امریکا، مسلمونها رو بیرون می کنم، معاهده های تجاری رو فسخ می کنم و... با خودم فکر می کردم اوه تا ترامپ بخواد همه این کارها رو انجام بده کلی طول می کشه (و هیچ ایده ای در مورد طول مدت این کلی نداشتم). با عرض تعجب فراوان دیدیم که جناب آقای ترامپ هنوز یه هفته نیست وارد کاخ سفید شده به نصف وعده های انتخاباتیش عمل کرد. اینجا بود که فهمیدم تو امریکا سیاست هم مثل دانشگاه تق و لقی نداره. خلاصه حالا من موندم و یه اقامت از دست رفته ایتالیا و یه ویزای امریکا که ظاهرا فعلا تا سی روز آینده به درد لای جرز دیوار هم نمیخوره.

آیا مهم است که چاپ شود؟

پاسخ کوتاه: برای یک معمار بسیار مهم است که کارش چاپ شود و چه بسا برای ساختمان بسیار مهم تر.

پاسخ طولانی: تقریبا تنها راه معروف شدن یک ساختمان و معمارش، چاپ شدن می باشد. تبلیغات برای معمار مشتریان جدید می آورد. همچنین ارزش ساختمان و در پی آن طول عمر آنرا بالا می برد. هیچ چیز جدیدی در این مورد وجود ندارد. نیاز به نشان دادن و خواندن در مورد ساختمانها از زمانیکه بشر توانست متن و عکس را به دیگران نشان دهد، وجود داشته است. تصویر سازیهای دوره رنسانس باعث تعامل شرق و غرب شده و به تعاقب آن به غنای بیشتر هردو انجامید. کتابهای عصر روشنگری تصاویر خاور دور را به دور دست ترین نقاط اروپا رساندند و با کشف عکاسی، تصویر سازی و طراحی به عنوان هنری مختص معماران به حیات خود ادامه داد. تنها چیزی که بدون تبلیغات بهبود می یابد، سنت است. معماری بر روی خاطرات و تصاویر ساخته می شود.   

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

سه‌شنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۹۵

آیا می توان یک منظره را صاحب شد؟

پاسخ کوتاه: خیر. فقط می توان آنرا به امانت گرفت.

پاسخ طولانی: معمولا باغ ژاپنی به خودی خود یک دنیای کامل طلقی می شود. باغهای ژاپنی فقط در مواردی خاص به صورتی که در غرب مد شده یک منظره را به امانت می گیرند. باغ غربی برون گراست. داشتن منظره زیبا خوب است به خصوص زمانیکه ما را یاد هر چیزی مرتبط با تعطیلات می اندازه - مثل اسکله، کوهستان، و میدانهای شهری با میز و صندلی مخصوص خوردن قهوه - اما لذتی که در داشتن یک تجربه وسوسه انگیز مخفی نهفته است قابل مقایسه با یک باغ غربی نیست. زمانیکه لو کوربوزیه و سالوادور دالی در پاریس یک تراس پشت بام  برای Carlos de Beistegui، مولتی میلیونر مردم گریز طراحی کردند، منظره فوق العاده طاق نصرت پاریس را طوری پوشاندند که فقط نیمی از آن قابل رویت باشد. اگر اعتماد به نفس کافی داشته باشید، با به امانت گرفتن مناظر مشکلی نخواهید داشت.     

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

یکشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۹۵

آیا حتما باید گران باشد؟

پاسخ کوتاه: بله. باید برای زندگی ارزش قائل شد. 

پاسخ طولانی: همیشه ساخت و ساز به طرز نگران کننده ای گران است. چه برای اشخاص و چه برای کشورها. هزینه، چالشی ابدی برای معماریست. هدف اصلی این رشته، بهره گیری از حد اکثر امکانات با حد اقل هزینه هاست. لازمه بوجود آوردن یک محصول با کیفیت، مدیریت هوشمند و حساب شده هزینه است. اما تفاوتی بین سادگی بیش از حد و مهندسی حساب شده وجود دارد. مهندسی حساب شده یعنی استفاده هوشمندانه از فرصتها و یا اجبار برای انطباق با محدودیتها. این خود هنریست که فقط در زمان طراحی به آن توجه می کنیم. بعد از اتمام ساختمان دیگر نه به هزینه های آن فکر می کنیم نه به صرفه جوئیها. سادگی در طراحی باعث پالایش ساختمان در دراز مدت می شود. هیچ وقت نباید آنرا دست کم گرفت. خست، از طرف دیگر باعث ایجاد نارضایتی ابدی می شود.    

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۵

من تمام مجلات و وبلاگهای معماری را می خوانم. آیا چیزی از چشمم پوشیده می ماند؟

پاسخ کوتاه: شاید تجربه.

پاسخ طولانی: معماری بیشتر از آن چیزیست که چشم می بیند. بینایی فقط یکی از حواس ما را تشکیل می دهد اما به طرز نا عادلانه ای بر سایر حواس و درکی که آنها می توانستند از دنیا به ما ارئه دهند غلبه کرده است. به تمام زیبائیهایی که با دست قابل لمس هستند فکر کنید. احساسی را که با حس لامسه و پوستتان درک می کنید قابل دیدن نیست. معماریی که شما را دعوت به لمس کردنش نمی کند تا ابد استریل (به معنی نازا و عقیم) می ماند. چه چیزی از یک سرداب باقی می ماند اگر بوی نا و خنکی هوای آنرا که پشت دری بسته منتظر ماست از آن بگیریم؟ غنای معماری به واسطه احساس کردن، بوئیدن و شنیدن به ما منتقل می شود. یک کلیسای جامع ممکن است با شکوه به نظر برسد اما در سکوت مطلق یاد آور قبرستان خواهد بود. دیوارهای آن علاوه بر نگهداری سقف، نغمه های غوطه ور در فضا را هم حفظ می کنند.   

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

آیا دنیا واقعا به سمت یک جنگ جهانی دیگر می رود؟

نمی دونم سه گانه تاریخی Ken Follett به نامهای جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و جنگ سرد را خوانده اید یا نه. نویسنده در این داستان طولانی زندگی پنج خانواده از کشورهای آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و روسیه را از سالهای ابتدای قرن بیستم تا زمان اوج گرفتن جنگ سرد و ساخته شدن دیوار برلین را بازگو کرده و ترکیب جالب و سرگرم کننده ای از واقعیت و تخیل را ارائه می دهد که با خواندنشان هم کلی اطلاعات موثق تاریخی بدست می آورید و هم کلی سرگرم می شوید. همه اینها را گفتم که برسم به این نکته که مدتیه شدیدا احساس می کنم دنیا با شتاب زیادی به سمت یک جنگ بزرگ پیش میره. اتفاقاتی که در گوشه و کنار دنیا داره میفته تقریبا همشون دارن از بوجود آمدن شکافی بزرگ بین جوامع بشری خبر می دن. چند تا مثال از اتفاقاتی که در همین چند ماه گذشته افتاده کاملا مساله رو روشن می کنه. خروج انگلستان از اتحادیه اروپا. انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریکا (نمی دونم مراسم تحلیفش رو امروز دیدین یا نه ولی به نظر من که بیشتر شبیه تاج گذاری بود تا مراسم تحلیف. این دقیقا تکرار حرف خیلی از سایتهای خبری مخالف ترامپ شد ولی واقعا به من همین حس رو داد. حضور کل خانواده در رژه با اونهمه زن و بچه قد و نیم قد بیشتر شبیه مراسم ورود یه ارباب به ملکش بود). همه پرسی تغییر قانون اساسی ایتالیا. وعده همه پرسی جدایی کاتالونیا از اسپانیا. احتمال انتخاب چپیها در فرانسه. اتفاقاتی که در اروپا و مخصوصا آلمان در مورد مهاجران جنگ سوریه داره میفته. اتفاقاتی که در ترکیه داره میفته و اسلام گرا ها لحظه به لحظه دارن عرصه رو برای دموکراسی لرزان ترکیه تنگ می کنن. در مورد کشور اتریش هم یه اتفاقی افتاده که در حال حاضر یادم نمیاد. از آقای پوتین و کشور روسیه که دیگه لازم نیست چیزی بگم. مهمتر از همه کشور چین که به دلیل سانسور عظیمی که داره خیلی خبر ازش درز نمی کنه ولی به نظر یه مهره اصلی در این بازیه. بر خلاف دو تا جنگ جهانی قبلی که حرفی برای گفتن نداشت، این دفعه مثل اژدهای خفته داستان هابیتها از خواب بیدار میشه و خوب هم از خواب بیدار میشه. یه نکته جالب هم اضافه کنم که قاره اروپا در حال حاضر طولانی ترین دوره صلح از زمان امپراطوری رومیها به بعد رو طی می کنه که به زودی شاهد پایانش خواهیم بود. من اصلا موافق جنگ نیستم ولی کافیه یه نگاه اجمالی به تاریخ مکتوب چند هزار ساله بشر بندازیم و ببینیم که این زمان صلح طولانی خیلی چیز نادر و عجیبیه. اختلافی هم که در آمریکا بین جمهویخواهان و دمکراتها بوجود اومده رو نباید دست کم گرفت. یه جا خونده بودم که دلیل بوجود اومدن این شکاف عظیم در دنیا اینه که در اکثر کشورهای دنیا، قشری که شاهد جنگ جهانی دوم بوده دیگه وجود نداره. بر اساس تحقیقات علمی ثابت شده که جامعه ای که افرادش شاهد یه تجربه مشترک بد بودن احساس نزدیکی بیشتری به هم می کنن و کلا میانه رو ترن. در حال حاضر اکثر سیاستمداران امریکا کاملا افراطی هستن. حد وسط دیگه وجود نداره.  
هر چقدر هم که علم و تکنولوژی پیشرفت کنه، ذات بشر عوض نمیشه. دارم به حرف انیشتین فکر می کنم که گفته بود: "در مورد جنگ جهانی سوم نمی تونم نظر قطعی بدم ولی در جنگ جهانی چهارم انسانها دوباره با تبر و نیزه خواهند جنگید." 

پنجشنبه، دی ۳۰، ۱۳۹۵

شایعه های ریختن ساختمان پلاسکو: کار کار خودشونه، کار کار انگلیسه

بازار شایعه در مورد دلایل ریختن ساختمان پلاسکو داغ داغه. رادیو ها و تلویزیونهای فارسی زبان لوس آنجلس دیگه شورشو در آوردن. حالا گذشته از شایعه، یه کم هم مطلب علمی در موردش بخونیم. نمی دونم این اواخر وضع اون ساختمون چجوری بود ولی تا چند سال پیش طبقات بالا پر ازکارگاههای تولیدی پیراهن و کت و شلوار و زیر پوش مردانه بود. منظره اتاقهای تنگ و تاریک بدون پنجره که تا سقف پر از پارچه بودن و یه نفر با یه چرخ خیاطی وسط اون کوه پارچه هی میدوخت و میدوخت. خب اگه یکی از این مغاره ها آتیش می گرفت در عرض چند ثانیه مهارش غیر ممکن میشد. همونطور که امروز شد. ساختمونهای اسکلت فلزی مشکلی که دارن اینه که در زمان آتش سوزی اگه دما از یه حدی بالاتر بره، تمام تیرها و ستونها کم کم شروع به نرم شدن و از دست دادن مقاومتی که براشون طراحی شدن رو می کنن. توی یه ساختمون بزرگ و سنگین کافیه یکی دوتا ستون یا تیر به این آستانه برسن و رفتار کل استراکچر ساختمون رو تغییر بدن.  معمولا یکی از طبقات کلا روی طبقه زیرین می افته و بر اثر شوکی که به استراکچر میده، ممکنه کل ساختمون بریزه. مثل اتفاقی که برای برجهای دوقلوی نیویورک افتاد. ساختمونها به هیچ وجه برای مقابله با شوک ضربه ریختن چندین تن بار طراحی نشدن. یعنی نمی تونن بشن در غیر این صورت قطر ستونها بیشتر فضای داخلی ساختمونها رو پر می کنه. 

من منکر این ادعا نیستم که ممکنه به هر دلیلی (که برای این مورد خاص پیدا کردن این دلیل خیلی پیچیده نیست) یه سری افراد به صورت عمدی آتش سوزی بوجود آورده باشن ولی به هیچ وجه فکر نمی کنم که این افراد حساب ریختن ساختمون رو کرده باشن یا حد اقل نمی خوام همچین فکری کنم.

ساختمان پلاسکو ریخت و بخشی از حافظه جمعی تهرانیها را با خود برد

امروز روز خوبی نبود. خبر فرو ریحتن ساختمان پلاسکو را در گوشی موبایل و در محوطه دانشگاه وقتی داشتم آماده حل سودوکوی امروز می شدم خواندم. عکسها را هم داخل گوشی دیدم. طبیعتا چیز زیادی معلوم نبود و خیلی روم تاثیر نذاشت. بعدا که روی مانیتور عکسها و فیلمهای ریختن ساختمون رو دیدم بی اختیار تمام خاطره هایی که از چهار راه استانبول داشتم برام زنده شد. تهران تو این چند سال آخر اونقدر تغییر کرده که دیگه برای من سخته بتونم ازش خاطره داشته باشم. ولی چهار راه استانبول خیلی عوض نشده بود. هنوز میشد با چشم پوشی کردن از بعضی ساختمونها، به یاد گذشته افتاد. البته من آخرین بار در سال 1392 تهران بودم و هر چی بگم مال اون موقعست. تنها وصله خیلی ناجور اونجا افزودن به طبفات بازار کویتی و نمای شیشه ای زشتش بود. اکثر ساختمونهای انتهای خیابان منوچهری هنوز حال و هوای قدیم رو داشتن. اسم بازار کویتی که میاد بی اختیار یاد خرید شلوار جین می افتم. معمولا نزدیکای کریسمس که می شد، می رفتیم بازار کویتی و یه شلوار جین یا کفش کتونی می خریدیم. اگه اون سال وضع جیبمون خوب بود به مغازه های خیابان چرچیل هم سر می زدیم. یادمه از همون اول که وارد یه مغازه می شدیم نگران این بودیم که اگه از لباس خوشمون نیاد چجوری و با چه بهانه ای بیایم بیرون. اصرار مغازه دار که این شلوار یا کفش فقط برای خودته، اصلا اینقدر بهت میاد که نگو. بعدا که پاتن جامه باز شده بود، دلیل اصلی که ازش خرید می کردیم این بود که با خیال راحت می تونستیم چند تا شلوار پرو کنیم و هیچ کدومو هم نخریم. 

خاطرات من از چهار راه استانبول به سالهای قبل از دبستان بر می گرده. خونه مادر بزرگ مادریم تو خیابون سعدی شمالی بین کوشک و منوچهری بود. یه آپارتمان سبک وارطانی مربوط به سالهای اول حکومت پهلوی دوم. یه ساختمون چهار طبقه با زیر بنای 350 متر و سقف بلند و در و پنجره چوبی. بهترین و هیجان انگیزترین قسمت حیاطش بود. یه حیاط خیلی بزرگ. فکر کنم سازنده های ساختمون تو برزخ مدرنیته و سنت گیر کرده بودن چون بر خلاف خود ساختمون که هیچ نشانی از معماری سنتی تهران نداشت، حیاطش یه حوض کوچیک با پاشویه و یه باغچه داشت. اون خونه برای من یاد آور بهتریم خاطره های بچگیه. وقتی شبها اونجا می موندیم، بزرگترین تفریح این بود که فردا بعد از ظهر دم غروب با مامان بزرگ و خاله تا آخر خیابون منوچهری بریم و برگشتنی بربری و پنیر لیقوان بخریم و شام بربری و پنیر و چای شیرین بخوریم. تصویری که از انتهای منوچهری داشتم هنوز تو ذهنمه. اون ته کلا دیوار سفارت انگلیس بود با درختهای بلندش و چون همیشه قبل از رسیدن به اونجا خسته می شدیم و بر می گشتیم، انگار اونجا آخر دنیا بود. انگار خیلی دور بود. وقتی بزرگتر شدیم، اون آخر دنیا از انتهای منوچهری منتقل شد به چهار راه استانبول. دیگه تا آخر منوچهری میومدیم و یکم هم تو خیابون فردوسی به سمت خیابان نادری پائین می رفتیم و کلی از دیدن مغازه های اونجا کیف می کردیم. یکی معروفترین مغازه های خیابان منوچهری لوازم التحریری ژاندارک بود. دو دهنه مغازه پر از کتاب و لوازم التحریر و لوازم نقاشی و مجسمه سازی. میشه گفت یکی از لوکس ترین مغازه ها بود. ساندویچی چلا رو هم یادمه. بعدا که بزرگ شده بودیم و دبیرستان و کلاس کنکور می رفتیم و دیگه رفتن خونه مادر بزرگ از مد افتاده بود، می رفتیم تو ساندویچی چلا و لوبیا یا سوپ مرغ می خوردیم. من سوپ مرغشو خیلی دوست داشتم ولی مشکل اصلیش این بود که توی سوپ تیکه استخوان مرغ هم بود و من خیلی خیلی از اون استخونها بدم میومد چون نمی ذاشتن با خیال راحت سوپمو بخورم. 

دبیرستانمون تو خیابون شیخ هادی بود. دقیقا پشت ساختمان آلومینیوم، پسر عموی ساختمان پلاسکو. یادمه یه مدت با یکی از دوستام قرار گذاشته بودیم بعد از مدرسه از در پشتی وارد ساختمان آلومینیوم می شدیم و پله هاشو تا ته بالا می رفتیم. بعد با آسانسور بر می گشتیم پائین. سوال بزرگ ذهنیمون هم این بود که اگه آدم زیر بارون بدوه بیشتر خیس میشه یا کمتر و کلی سر این موضوع بحث می کردیم. پیاده میومدیم تا چهار راه استانبول و از اونجا اتوبوسهای بیهقی رو سوار می شدیم به سمت میدان آرژانتین. زمان کرباسچی بود و تهران داشت کلی قیافه عوض می کرد. روزنامه همشهری تازه شروع به چاپ کرده بود. تمام رنگی. یاد پیراشکی خسروی بخیر. یه پیراشکی گوشت می گرفتیم با یه سن کوئیک و روی چهارپایه های بلندش پشت پیشخوان می خوردیم. چقدر کیف میداد. هنوز پامون به کافه نادری باز نشده بود. اونجا جای بزرگترا بود و یکم پول بیشتری می خواست. 
برگردیم به ساختمان پلاسکو فقید. توی خیابان نادری و فردوسی اطراف چهارراه استانبول، هر جا سرتو بلند می کردی ساختمون پلاسکو رد جلوت می دیدی. تمام اون خاطره هایی که تعریف کردم تو پس زمینش ساختمان پلاسکو هست. البته این اواخر هوا اونقدر کثیف شده بود که به سختی دیده می شد. یاد گالری گلشن بخیر. قهوه فروشی ریو. یاد میانبر زیر ساختمان پلاسکو به بازار کویتی و از اونجا به پاساژ عتیقه فروشیهای منوچهری بخیر. از انتهای کوچه بن بست بین ساختمان پلاسکو و بازار کویتی یه گوشه از مدرسه ژاندارک هم دیده می شد. 

حالا اگه بر گردم تهران و برم چهارراه استانبول، جای خالی ساختمان پلاسکو رو یه برج زشت شیشه ای گرفته. البته نمی گم ساختمان پلاسکو خیلی خوشگل بود ولی دیگه اونجا جای خودشو باز کرده بود. زشت و یا غیر زشت، اونقدر تو پس زمینه ذهنموم تکرار شده بود که دیگه اصلا وجودشو احساس نمی کردیم ولی فکر کنم عدم وجودشو احساس کنیم.



چرا مردم هنگام سفر به ساختمانها نگاه می کنند؟

پاسخ کوتاه: ظاهرا ما از دیدن ساختمانها و شهرهایی که با زحمت فراوان ساخته شده اند سیر نمی شویم.

پاسخ طولانی: خیلی عادیست که مردم ساختمانها را دوست داشته باشند. مخصوصا آنهایی که مدتهاست وجود دارند و آثار گذر زمان به زیبائی بر پیکرشان نقش بسته است. این ساختمانها فرح بخشند. به دلیل درک شمه ای از زندگی راحت و دلپذیری که ممکن است در ساختمانهایی که با دقت فرواوان طراحی شده و ذوق فراوانی در نگهداری آنها به کار برده شده، اکثر ما دوست داریم وقت بیشتری صرف آنها کنیم. محبوبیت یک اثر هنری قابل مقایسه با معماری نیست. اثر هنری پرسش مطرح می کند در صورتیکه معماری به پرسش پاسخ می دهد. اثر هنری راحت نیست، معماری راحت است.  

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

چهارشنبه، دی ۲۹، ۱۳۹۵

چطور یک معمار می تواند معروف شود؟

پاسخ کوتاه: شهرت زودگذر است. بر جاودانگی تمرکز کنید. 

پاسخ طولانی: معمولا ساختمانها - یا حداقل آوازه آنها - از سازندگانشان بیشتر عمر می کنند. با وجودیکه افراد بسیاری برای ساخت یک ساختمان زحمت می کشند، این نام معمار آن است که باقی می ماند مگر اینکه سفارش دهنده ساختمان نام تمام افراد را بر نمای آن حک کند (که غیرمعمول نیست). معمار تجسم کار گروهی تمام کسانیست که دست اندرکار تحقق بخشیدن به یک ساختمان بوده اند. به همین دلیل رابطه معمار با ساختمان خصوصی تر از  مثلا رابطه شهرساز با شهر یا کارگر ساختمانی و یا حتی خود صاحب ساختمان با آنست و همین رابطه خصوصیست که برای ما جذاب است. اگر پروژه خوب باشد، به آن توجه می شود و در سایه این توجه معمارش می درخشد. مخلوق باعث شهرت خالقش می شود.      

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

سه‌شنبه، دی ۲۸، ۱۳۹۵

آیا معماری پیشرفت می کند؟

پاسخ کوتاه: خیر. اما هیچ وقت هم درجا نمی زند.

پاسخ طولانی: هنر پیشرفت نمی کند. نمی توان گفت یک ساختمان جدیدتر لزوما بهتر از یک ساختمان قدیمی تر است. از طرفی، فن آوری پیشرفت می کند و همین باعث تغییر مداوم شرایط برای معماران می شود. اما این تغییرات همواره به معنی بهبود هنری نیستند. معماری بر اساس تجربه استوار است. لازم است یک معمار حقه های قدیمی بسیاری بلد باشد و بداند چگونه آنها را با شرایط مختلف انطباق دهد. کار معمار این است که همواره سعی کند کمی بهتر از قبل باشد. اما رشته معماری نمی تواند به این مساله تکیه کند که ساختمانهای جدید پیچیده تر از قبل هستند. معماری بدون تغییر همیشگی به ابتذال کشیده می شود. 

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

دوشنبه، دی ۲۷، ۱۳۹۵

آیا معماری حتما باید وجود داشته باشد؟

پاسخ کوتاه: خیر. به هر حال همیشه بعضیها توان بوجود آوردن آنرا خواهند داشت. 

پاسخ طولانی: با دیدن منظره زیبا و موزون یک شهر خلق و خویمان بهتر می شود با اینکه می دانیم این شهر نیز مانند تمام شهرهای دیگر پر از آدمهای حریص و دغل باز و پست است. اما قصور ساکنین آن چیزی از لذت دیدن منظره زیبای شهر کم نمی کند. ممکن است در محله فقیر نشین شهر بزرگ شوید ولی انسان خارق العاده ای باشید. بهترین فضاهای طراحی شده هم نمی توانند ضمانتی در مورد کیفیت زندگی ساکنینشان بدهند. اگر خلاف گفته فوق را باور دارید پس انسان جبرگرایی هستید. وینستون چرچیل گفته است: "ما به ساختمانهایمان شکل می دهیم و آنها هم متقابلا به ما شکل می دهند." خوشبختانه گفته فوق همیشه درست نیست. ما مقابله می کنیم، عکس العمل نشان می دهیم، بدیها را سرکوب می کنیم، آنها را می پوشانیم، یا دوباره می سازیم. اگر معماری از آغاز حضور نداشته باشد، کم کم خواهد آمد. حداقل تا زمانیکه انسانها امکان باقی گذاشتن ردی از خود را داشته باشند.  

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

یکشنبه، دی ۲۶، ۱۳۹۵

آیا معماری قابلیت انبوه سازی دارد؟

پاسخ کوتاه: دارد. ولی در قبالش تنوع از بین می رود.

پاسخ طولانی: در سالهای پایانی دهه بیست میلادی، کارخانه ولوو اولین اتومبیل خود و همزمان یک شرکت ساختمانی اولین خانه پیش ساخته خود را به بازار معرفی کردند. در آن زمان هزینه هردو تقریبا یکسان بود. امروز، یک خانه پیش ساخته می تواند ده برابر گران تر از یک اتومبیل ولوو باشد. پذیرفتن این حقیقت که نتوانستیم ساختمان سازی را به اندازه اتومبیل سازی صنعتی کنیم همیشه باعث رنجش معماران و در کنار آنها سیاستمداران شده است. بسیاری از کارها قابلیت انجام بهتر و ارزانتر به واسطه تولید انبوه را دارند اما در صورتیکه سرعت ساخت خانه هایمان ونه هیچ چیز دیگر در آینده طولانی برای ما مهم و تاثیر گذار باشند، چیزی از دست می رود. آن اتومبیل ولوی قدیمی امروز وجود ندارد (مگر در موزه اتومبیل) ولی احتمالا ساختمانهایی که همزمان با آن ساخته شده اند هنوز پابرجا و در خدمت صاحبانشان هستند.   

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

شنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۵

آیا تاریخ آینده دارد؟

پاسخ کوتاه: تاریخ تنها علمیست که ما در مورد آن همه چیز می دانیم.

پاسخ طولانی: تاریخ همیشه در جریان است و معماران به سه دلیل باید به خوبی از گذشته آگاه باشند. دلیل اول: اکثر ساختمانهای جدید جایی ساخته شده اند که قبلا ساختمانهای دیگری وچود داشته اند. اگر بفهمیم چرا ساختمانهای قدیمی به این شکل ساخته شده اند، از ارتکاب اشتباهات گران قیمت پرهیز خواهیم کرد. دلیل دوم: احساسات شاعرانه ای در نحوه ارتباط یک ساختمان با زمان ساختش وجود دارد. دوباره سازی این احساسات به سادگی دیدن و فهمیدن آنها نیست. تاریخ تنها راهنمای ما برای درک بهتر این بعد ظریف و فرار است. دلیل سوم: تاریخ معماری مهم است چراکه شامل پاسخهایست به پرسش مهم "معماری چیست". یادگیری تاریخ به معماران اعتماد به نفس می دهد و اعتماد به نفس پایه محکمی است برای ساخت بر روی آن. در واقع تنها پایه قابل اطمینان موجود.      

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

جمعه، دی ۲۴، ۱۳۹۵

آیا مواد طبیعی بهتر از مواد مصنوعی هستند؟

پاسخ کوتاه: بله. برای همین از آنها تقلید می شود.

پاسخ طولانی: موادی که مستقیما از طبیعت گرفته شده اند - چوب، سنگ، گل رس، آب، یخ - موقعیت متفاوتی نسبت به آنهایی که در ساختشان تغییرات و پردازشهای پیچیده صورت گرفته - بتن، فولاد، آلومینیوم، شیشه، کاغذ، پلاستیک - دارند. درک نحوه پیر شدن و رفتار مواد طبیعی متجاوز از توان و اراده ماست. اگر آنها را همانگونه که در طبیعت یافت می شوند استفاده کنیم، حد اقل چیزی که خواهند داشت، تمامیت و روراستی آنهاست. و در دنیای امروز، روراستی عین شیک بودن است. مواد طبیعی معمولا گران هستند اما همیشه بهانه ای برای استفاده آنها پیدا می شود.

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

پنجشنبه، دی ۲۳، ۱۳۹۵

تراوشات ذهنی بعد از 18 ساعت خواب

     مدتها بود می خواستم با استفاده از سرویسهای cloud مثل google drive یا one drive کل فایلهام رو آپلود کنم و دیگه از شر کشوندن هارد دیسک اکسترنال به دنبال خودم رها بشم. بالاخره چند ماه پیش دل به دریا زدم و شروع کردم کل فایلهایی رو که باهاشون کار می کنم رو آپلود کردم. حالا دیگه خیالم راحت شده. دیگه هر دفعه که دانشگاه میرم کامپیوترمو نمی برم و با فراغ بال دوچرخمو ور می دارم و میزنم بیرون چون خوشبختانه تو UCLA چیزی که فراوونه کامپیوتر و اینترنت. سرعتشم که دیگه چی بگم در بدترین حالت 700 مگابیت و در بهترین حالت یک گیگ. حتی سرعت آپلود هم همینقدره. دفعه اول که speedtest گرفتم مجبور شدم چندین بار چشمامو باز و بسته کنم تا باور کنم عددی که می بینم درسته. حالا ممکنه یکی پیدا بشه و بگه اگه سرور گوگل down بشه چی؟ اگه سرور گوگل down بشه احتمالا دلیلش یه چیزی مثل شروع جنگ جهانی سوم یا حمله فرازمینیها یا شورش رباتها می تونه باشه که در اون صورت اونقدر هیجان به زندگیم اضافه میشه که دیگه به تز دکترا و فایلهای از دست رفته فکر نمی کنم (البته اینم بگم که هنوز هر از چند گاهی backup هم می گیرم. اینقدرها هم بی خیال نیستم).
     تو خواب و بیداری به فایلهام فکر می کردم و هی تصویر صفحه اول گوگل درایو می اومد جلوی چشمم و فایلهام رو از این پوشه به اون پوشه جابجا می کردم. بعدش فکی کردم چه جالب میشد اگه مغز آدم مستقیم به اینترنت وصل میشد و همونجا قبل از خواب، موقع دوچرخه سواری و یا رانندگی می تونست کارشم بکنه. خیلی جالب میشه. فکرشو بکنین. 


کسی ایده مرا دزدیده. آیا باید عصبانی شوم؟

پاسخ کوتاه: نه. اگر ایده خوب بود عصبانی نشوید.

پاسخ طولانی: سه نوع محدودیت برای کپی کردن کارهای معماری و کلا تمام کارهای هنری وجود دارد که عبارتند از هنرمندانه، اخلاقی و قانونی. با این حال، دنبال کردن کاری که سایرین در حال انجام آن هستند به همان اندازه آگاهی از محدودیتها مهم است چرا که ایده های سایرین می تواند کار شما را بهتر کند. معماری معمولا از طریق اکتشاف تکامل می یابد نه ابداع. استفاده دوباره از یک راه حل قدیمی راهیست برای نوسازی معماری. همچنانکه داشتن دید کلی از دنیای اطراف راهیست برای اجتناب از اشتباهات دیگران. داشتن دید دقیقتر در هر زمینه ای و در هر زمانی باعث اکتشاف می شود. اما دلیلی برای ابداع بدون بهسازی وجود ندارد.

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

چهارشنبه، دی ۲۲، ۱۳۹۵

ساختمانها به زندگی انسانها شکل و نظم می دهند. اما آیا زندگی می تواند قابل پیش بینی باشد؟

پاسخ کوتاه: برای چند لحظه. تا زمانیکه اتفاقی نیفتاده است. 

پاسخ طولانی: زندگیها تغییر می کنند و ساختمانها هم همگام با آنها متحول می شوند. بازسازیها و اضافات می توانند انسجام هنری یک ساختمان را زیر سوال ببرند اما تغییر جز جدایی ناپذیز زندگیست. ساختمانها هم مانند انسانها می توانند بار تجاربشان را با متانت بدوش بکشند. دوراه برای آماده کردن ساختمانها برای تغییرات آینده وجود دارد. راه اول، اختصاص دادن فضاهای بسیار بزرگتر از حد نیاز و یا داشتن پلانهای بسیار کلی با قابلیت انعطاف بالا. برای مثال، کاخهای قرون هفدهم و هجدهم ثابت کرده اند که توانایی پذیرش اکثر کاربریها را دارند. راه دوم استفاده از روشهای ساخت قابل انعطاف. برای مثال، دیوارهای غیر باربر می توانند زیر یک سقف بسیار بلند به راحتی جابجا شوند. ساختمانهایی که عمر طولانی دارند یا در برابر تغییرات زندگی بسیار بخشنده اند یا زیبایی هنری شان به حدیست که در برابر تغییرات مقاومت می کنند.  

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh

سه‌شنبه، دی ۲۱، ۱۳۹۵

ساختمانها چقدر باید عمر کنند؟

پاسخ کوتاه: هر چه بیشتر بهتر.

پاسخ طولانی: چه بخواهید چه نخواهید، ساختمانها پس از مدت کوتاهی شروع به تغییر شکل می کنند. در ابتدا کلی اسباب و اثاث در آنها چپانده می شود. فضاهای داخلی ساختمان باید هر طور شده با این مساله کنار بیایند و بسیاری از ساحتمانها تا زمانیکه اثر زندگی انسانی بر پیکرشان مشاهده نشده، کامل نمی شوند. برای ساختمانهای عمومی، تغییر بعدی زمانیست که اسباب و اثاث داخلی نیاز به تعویض پیدا می کنند. لزوما این تعویض باعث بهبود اوضاع نمی شود. به جای صحبت در مورد عمر ساختمانها، بیائید در مورد نیمه عمر آنها صحبت کنیم. مانند مواد رادیو اکتیو، معماری بلافاصله شروع به تغییر می کند. فضاهای مشترک عمومی کوتاه ترین نیم عمر را در معماری دارند. بعد از ده سال احتمالا چیزی کمتر نصف محیط اصلی باقی می ماند. پنجره ها، درها، کف، و هر چیزی غیر از اسکلت اصلی، کمی بیشتر دوام می آورند. شاید سی سال. پس از شصت سال شاید کمتر از نصف ساختمان اصلی باقیمانده باشد. اما حتی زمانیکه ساختمانها خراب شده و یا ساختمان دیگری جایشان را گرفته باشد، معمولا نقشه قدیمی شهر همچنان پابرجا می ماند و می تواند تا چندین صده، و در برخی موارد حتی هزاره، عمر کند.

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh

دوشنبه، دی ۲۰، ۱۳۹۵

آیا معماران باید به همه چیز فکر کنند؟

پاسخ کوتاه: بله. این دقیقا کاریست که معماران باید بکنند. 

پاسخ طولانی: درحالیکه سایرین نقش کاملا مشخصی دارند، معمار باید توانایی فکر کردن به متن بین خطوط را داشته باشد. فقط و فقط با درک کامل رفتار انسان، فن آوری و هنر می توان ساختمانها و فضاهایی بوجود آورد که واقعا کار می کنند. وجود نقطه ضعف در  بسیاری از معروفترین ساختمانهای دنیا لطمه ای به اعتبار آنها نمی زند. خانه آبشار، یکی از معروفترین ساخته های فرانک لوید رایت در پنسیلوانیا در سال 1935، وقتی تازه ساخته شده بود سقفش از پنجاه جا چکه می کرد و بعدها تقریبا زیر بار وزن خودش فرو ریخت. بسیاری از این مسائل بعدها حل شدند ولی زیبایی هنری بی بدیل آن باعث توجیه تمام هزینه های بازسازیهای آینده شد. رایت تمام تلاش خودش را کرد. بر خلاف نقاط ضعف تکنیکی،  مشکلات طراحی به ندرت در آینده قابل حل هستند.      


برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh

یکشنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۵

آیا چیزی به نام فرمول کلی در معماری وجود دارد؟

پاسخ کوتاه: بعضی وقتها.  نه در حال حاضر.

پاسخ طولانی: مشکل غیر متعارفی که گریبان معماری معاصر را گرفته، عدم وجود  پاسخی صریح بردرست یا غلط بودن هر مساله ای است. از یک طرف این آزادی بسیار جذاب به نظر می رسد. از طرف دیگر، گرفتن امتیاز زمانیکه تیرهای دروازه دائما جابجا می شوند، بسیار سخت است. دیگر جایی برای "اشتباه" در توانایی درک، طراحی، توصیف، یا ساخت وجود ندارد. لازمه  خلق معماری فوق العاده، داشتن توانایی و مهارت فوق العاده است. رسیدن به یک نوع هماهنگی، در گذشته ای که همه از قوانین مشخصی پیروی می کردند، مانند دوره  کلاسیک، بسیار ساده تر بود. در مدارس معماری، قوانین مشخصی برای طراحی ساختمانهای زیبا تدریس می شد. بنابراین هر کس استعداد یادگیری داشت، می توانست معمار خوبی هم بشود. تمام راه حلها زمینه مشترکی داشتند و ساخت آنها بر اساس خواسته معمار طراح کار دشواری نبود. اگرچه این فرمول کلی در حال حاضر وجود ندارد ولی دلیل نمی شود که در آینده دوباره بر نگردد. هیچ وقت توانایی ایده ای را که توانسته دو هزار سال دوام بیاورد را دست کم نگیرید.     

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh

شنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۵

از گارش به ژول: لو کوربوزیه، معمار خانوادگی، سال 1927 و 1953، بخش سوم

     نادرست است اگر ادعا کنیم که این خانه ها چیزی کمتر از یک شاهکار هنری می باشند. انعطاف پذیری و زیبائی صرف آنها غیر قابل تقلید است اما عدم وجود نشانه های بارز معماری رشنال که از اصول اولیه جنبش مدرن می باشد، ارزیابی این ساختمانها را به عنوان چیزی غیر از یک اثر هنری صرف  دشوار می کند.
     به عنوان خانه های مسکونی، ساختمانهای ژول دنج و راحت بوده و یک خانواده مدرن، چه شهری و چه روستایی، می تواند به راحتی در آنها زندگی کند. آنها برای زندگی طبیعی طراحی و ساخته شده اند. برعکس تصور زندگی در ویلای گارش به خودی خود، به استثنای خانواده هایی مانند Sitwells، که همیشه حد اقل ده دوازده نفر مهمان دائمی دارند، دشوار است. به عنوان یک ساختمان آرمانی، ویلای گارش به عنوان منادی و شکل دهنده جنبش رهایی قرن بیستم، بنای یادبودیست نه برای زمان از دست رفته، بلکه برای سبک زندگی آینده و سمبل کیفیتی است که همه معماران جدید باید به آن برسند تا جنبش معماری مدرن به حیاتش ادامه دهد (منظور از جنبش رهایی، کنار گذاشتن اصول دست و پا گیر تاریخی توسط هنرمندان و معماران ابتدای قرن بیستم می باشد. رها شدن زنان از لباسهای تنگ و تشریفاتی، رها شدن از سبکهای هنری و معماری پر زرق و برق و پر هزینه، امید به آینده، سرعت، ماشین، صنعت و ... کلیدواژه های شکل دهنده روح سالهای قبل از جنگ جهانی اول و مخصوصا جنبش فوتوریسم در ایتالیا می باشند).

متن بسیار سختی برای ترجمه بود. متاسفانه نمی دانم آیا ترجمه های دیگری از این متن به فارسی وجود دارند یا نه. امیدوارم در حد امکان اعتدال بین ساده نویسی و روانی متن را از یک طرف و وفاداری به متن اصلی را از طرف دیگر حفظ کرده باشم. همچنین امیدوارم که ترجمه های بعدی هر کدام بهتر از دیگری باشند و به هدف اصلی من یعنی داشتن ترجمه درست از متون تخصصی معماری نزدیک شوند. اگر خوانندگان و دانشجویان معماری متن خاصی برای ترجمه مد نظر دارند، با کمال میل آماده ترجمه آنها هستم.     

جمعه، دی ۱۷، ۱۳۹۵

روباتها در راهند، خیلی نزدیکتر از آنچه فکرش را می کنید

     امروز در خانه دوستم وسیله ای دیدم که مرا به فکر فرو برد. قبل از رسیدن به خانه، دوستم گفت آلکسای ما را دیده ای؟ من با خود گفتم حتما کاسه ای، کنبله ای، عروسکی چیزی خریده اند و اسمش را آلکسا گذاشته اند. وقتی در خانه را باز کردیم، دوستم گفت: آلکسا، لطفا موسیقی متن سریال Sex and the City را پخش کن. کنار تلویزیون دستگاه استوانه ای شکل کوچکی قرار داشت که بلافاصله با شنیدن کلمه "آلکسا" چراغش روشن شد و صدای زنانه ای گفت: موسیقی سریال Sex and the City پجش می شود و موسیقی شروع به پخش شد. دوستم دوباره گفت: آلکسا، لطفا صدای موسیقی را زیاد کن. آلکسا گفت: شما بسیار مودب هستید و صدای پخش را زیاد کرد. بیچاره عادت به شنیدن کلمه لطفا نداشت. خلاصه کلی با آلکسا سرگرم شدیم و انواع و اقسام آهنگها را پخش کردیم و مرتب صدا را کم و زیاد کردیم. در حالی که روی مبل نشسته بودم و قهوه می خوردم به طور واضح صحنه دو سه سال بعد را مجسم کردم که روی مبل نشسته ام و به خانم آلکسا می گویم: لطفا برایم چای بیاور. در اخبار خوانده بودم که در ژاپن روباتها از سالمندان نگهداری می کنند اما شنیدن کی بود مانند دیدن.


پنجشنبه، دی ۱۶، ۱۳۹۵

آسمانخراشهای بخشنده یا صاحبان بخشنده

     ساختمانها می توانند به روشهای گوناگونی بخشنده باشند. یکی از این روشها این است که راهروهای ساختمانهای بلند پنجره به بیرون داشته باشند. این بخشندگی بیشتر به صاحب ساختمان مربوط می شود تا معمار طراح ولی معماران همیشه می توانند راهی برای راضی کردن همه پیدا کنند. فقط کافیست بخواهند. 
     هر وقت به شهر جدیدی سفر می کنم، اولین کارم این است که وارد یک ساختمان بلند شده و با آسانسور به طبقات بالا رفته و شهر را از آن بالا نگاه کنم. اکثر ساختمانهای اروپائی دارای پنجره در فضای مشترک راهرو هستند. در میلان، خیلی از ساختمانها حتی در راه پله هم پنجره دارند. در ساختمانهای امریکا این مساله به ندرت دیده می شود. معمولا راه پله و آسانسور در مرکز ساختمان هستند و با ورود به راهرو حس کلاستروفوبیک بدی به انسان دست می دهد. قرار دادن راه پله و آسانسور در نمای بیرونی به دلیل کاستن قابل ملاحظه ای از فضای قابل فروش منطقی نیست ولی حد اقل طراح می تواند با کم و زیاد کردن چند متر مربع ار فضاهای قابل فروش در راهرو پنجره قرار دهد. تقریبا راهروهای همه ساختمانهای ابتدای قرن بیستم در شیکاگو دارای پنجره و نورگیر هستند. وجود یک نورگیر و نیمکت در فضای راهرو می تواند حس بسیار بهتری را منتقل کند.

چهارشنبه، دی ۱۵، ۱۳۹۵

دلیل بوجود آمدن بحران در معماری چه بود؟

پاسخ کوتاه: سخت است ساختمانها برای خود چیزی باشند مخصوصا زمانیکه کسی اهمیتشان را باور ندارد.

پاسخ طولانی: برای مدتها به معماری مدرن به صورت موجود شریری که نمی توان از دست آن خلاص شد، نگریسته می شد. برای بهره برداری از همه ابعاد زندگی مدرن (تعطیلات آخر هفته، بیمارستان، محل پارک خودرو در طبقه همکف دفتر کار) باید بهایی پرداخته می شد. به همان اندازه که توافق بر سر کاربردی بودن موارد فوق آسان بود، توافق بر مساله زیبائی آنها دشوار به نظر می رسید. از آنجائیکه هر کس دارای عقیده شخصی خود در مورد زیبائی بود، منطقی ترین راه حل نادیده گرفتن آن بود. سطاختمانهای فن سالار (technocratic) شروع سختی داشتند. کسی باور نداشت که آنها قرار است در آینده اهمیت پیدا کنند. اما یک نتیجه بی کیفیت و غیر قابل پذیرش، به سرعت تبدیل به یک اشتباه گران قیمت شد. لازم بود هرچه زودتر به یک توافق جمعی در مورد زیبائی در معماری جدید برسیم. اما تصمیم گیری در مورد اینکه چه می خواهیم دشوار بود مخصوصا زمانیکه از قبل تصوری در مورد آن نداشتیم.

برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh 

از گارش به ژول: لو کوربوزیه، معمار خانوادگی، سال 1927 و 1953، بخش دوم

     ویلای گارش، ساخته شده در زمان اوج کوبیسم و بیانگر تمامی تئوریهای مطرح شده در "به سمت یک معماری جدید"، از همان ابتدای ساختش تبدیل به معیاری برای سنجش نبوغ لو کوربوزیه در برابر سایر معماران مطرح قرن شد. 
     گرچه ویلای گارش به نظر شهری، پیچیده و هماهنگ با "روح پاریس" به نظر می رسد اما خانه های ژول ذاتا بدوی و یاد آور خانه های کشاورزی پروانس (استانی در جنوب شرقی فرانسه) بوده و ناهمانگ با محیط پاریس به نظر می رسند.
     شکی نیست که ابعاد خانه های ژول مطابق با "مدولار" می باشند اما در ویلای گارش، کاربرد برش طلائی در تعیین محل خطوط نما، جائیکه چشم قادر به درک ارتباط درونی مربع ها و برشها بوده و تک تک عناصر مطابق با سلسله مراتب دقیق هندسی چیده شده اند، به اوج می رسد. در واقع گارش را باید به عنوان شاهکار نئو پالادیانیسم در معماری مدرن در نظر گرفت. (نئو پالادیان در قرن هجدهم در انگلستان بسیار محبوب شد. انگلیسیها سبک باروک را نمی پسندیدند و زمانی که کتاب معماری پالادیو در اوایل قرن هجدهم به انگلیسی ترجمه شد، سادگی کلاسیک کارهای او جای سبک باروک را گرفت. ویلا روتوندای پالادیو هنوز رکورددار ساختمانی است که بیشترین کپی از روی آن ساخته شده چه در انگلستان و چه در امریکا). 
     ویلای گارش یک نمونه عالی از تفسیر منحصر به فرد لو کوربوزیه از زیبائی ماشینی می باشد. 
     در خانه ژول اثری از زیبائی ماشینی، نه در ظاهر و نه در زمان ساخت دیده نمی شود. این خانه ها با هزینه سی هزار پاوند توسط کارگران الجزایری و با وسایل بسیار اولیه شامل نردبان و میخ و چکش ساخته شده اند. غیر از شیشه سایر مواد اولیه و فن آوری ساخت آنها هیچ تفاوتی با ساختمانهای قرون وسطا ندارند.  

نماهای ویلای گارش
نماهای خانه ژول

ویلا روتوندا، پالادیو، 1570
خانه چیزویک، معروفترین کپی از ویلا روتوندا در لندن، 1729