جمعه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۶

تصاویر ذهنی

     وقتی در زمینه موضوعی به مغزمان رجوع می کنیم، جوابی که از آن می گیریم وابسته به تک تک تجارب و خاطره های از پیش ساخته و پرداخته مان می باشد. واضح تر بگویم، با دیدن هر فیلم، خواندن هر کتاب، دیدن هر شهر جدید، تجارب روزمره، برخوردهایی که با افراد مختلف آشنا یا ناآشنا در طول روز می کنیم، هم صحبت شدن و یا حتی گوش سپردن به مکالمه دو مسافر دیگر در اتوبوس، همه و همه در گرفتن جوابی که در جمله اول گفتم موثرند. 
     بعضی از این تصاویر و تجربه ها را می توان به خاطره ها و تجارب مهم تر یا بهتر بگویم تاثیر گذار تر مرتبط کرد. این تاثیر گذاری و اهمیت بیشتر خود می تواند دلایل متعددی داشته باشد. تجربه یک سفر چند هفته ای مثلا به اروپا می تواند تاثیری به مراتب مهمتر از یک دوره زندگی چند ساله داشته باشد. شاید دلیل آن این باشد که مغزمان را از قبل برای ذخیره تصاویر این اتفاق خاص یا این دوره زمانی، آماده کرده بودیم. این آمادگی به مراتب می تواند ناشی از هیجانی باشد که قبل از سفر برای مدتی داشته ایم و این آمادگی باعث شده که تصاویری که در ذهنمان ثبت می شود مثلا طیف رنگی بالاتری نسبت به تصاویر ثبت شده از یک سفر شهرستان داشته باشد. در چند سال آینده، در زمان رجوع به این تصاویر، شاید همین تفاوت رنگ باعث شود که برای مدت زمان طولانی تر و با دقت بالاتر (بهتر است بگوئیم با دقت متفاوت تری) جزئیات بیشتری از آنها را به خاطر آوریم. 
     حال مثالهای فرضی زیر را برای ثبت تصاویر شهری مانند ونیز را در نظر بگیریم: 
     1- یک دانشجوی معماری که برای چندین سال در کتابهای تاریخ، با ساختمانهای شهر آشنا شده ولی هنوز آنها را ندیده است.      2- یک اپراتور کامپیوتر که به موسیقی کلاسیک علاقمند است و هر روز در زمان کار به برنامه رادیویی موسیقی کلاسیکی که اطلاعات کمی هم در مورد قطعات پخش شده می دهد گوش می سپارد و تمام تصاویر ذهنی که از ونیز دارد مرتبط است با موسیقی دوره رنسانس و باروک، ویوالدی، قطعات ویولن و حال و هوای کنسرتهای کلاسیک (چرا که در زمان بیکاری، فیلمهای این کنسرتها را هم از یوتیوب نگاه می کند). 
     3- راننده کامیونی که یکی از دوستانش به تازگی از سفر اروپا برگشته و توضیحات راهنمای توریستی و  چند عکس گرفته شده در میدان سن مارکو را به دوستش نشان داده است. 
     دقیقا به اندازه تمام انسانهای روی زمین می توان تصویر ذهنی متفاوتی از یک موضوع واحد داشت چرا که تجارب قبلی این اشخاص با هم متفاوت است. حتی دوقلوهایی که تمام طول زندگیشان باهم بوده اند و پیشینه تحصیلی و ژنتیکی یکسانی دارند، تصاویر متفاوتی از یک موضوع خواهند داشت. فقط کافیست تصور کنیم که این دوقلوها در زمان رفتن به مدرسه، هر کدام تصاویر پنجره سمت خود را دقیق تر نگاه می کنند و در یکی از روزها، تصادفی در میدان دید یکی از این پنجره ها اتفاق می افتد که دیگری آنرا نمی بیند. همین مساله باعث ایجاد یک جدایی در ذهن آندو شده و از این لحظه به بعد، مسیر ذهنی آنها متفاوت خواهد بود. تصور کنید مسائل دیگری مانند جنسیت، نژاد، درآمد خانوادگی، محل زندگی، کشور و... چقدر زاویه دیدمان را نسبت به هر انسان دیگری متفاوت می کند. 
     همه اینها را گفتم که به یک مساله برسم. تصور کنید در آینده به واسطه پیشرفت علم و تکنولوژی، بتوان این تصاویر ذهنی را مثلا به روی صفحه مانیتور آورد. 
     به تصویر ذهنی خود از شهر پاریس فکر کنید. تصویر ذهنی من نه برج ایفل، نه موزه لوور، نه کلیسای نتردام، نه رودخانه سن و نه منظره کافه های کنار خیابان محله مونمارت است. بلکه تصویر آسانسور و دستشویی هتلی به نام آندره گیل است که در اولین سفرم به پاریس در آن اقامت کردم. آسانسور آن به حدی کوچک بود که باید به پهلو واردش می شدیم. تنگی دستشویی اتاق را نمی توانم توصیف کنم.
     یک مرحله بالاتر، تصور کنید که این تصاویر ذهنی را مستقیم به ذهن همدیگر بفرستیم. در آنصورت باید همیشه گرانترین و بهترین برنامه آنتی ویروس را در مغزمان نصب کنیم و گرنه خودتان بهتر می دانید چه اتفاقی خواهد افتاد. 
  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر