یکشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۹۵

حال و هوای خصمانه دنیا در چند هفته اخیر و داستان بازدید من از موزه برود Broad

     بعضی از کتابها و فیلمها رو دوست دارم هر دو سه سال یکبار دوباره بخونم یا ببینم. جالبه که با توجه به حال و هوای ذهنی و روحی، هر دفعه نکات متفاوتی رو ازشون دریافت می کنم. این مساله در مورد تابلوی نقاشی بیشتر صدق می کنه. میلان که بودم عادت داشتم هر چند وقت یکبار کل موزه های شهر رو شخم بزنم و یکی از اونها به اسم (Gallerid d'Italia) تقریبا پاتوق همیشگیم بود به چند دلیل. اول اینکه بلیط ورودی نداشت (حد اقل در دو سال اول بازگشائیش). دوم اینکه یک کتابخونه دنج و خلوت داشت همراه با اینترنت مجانی در فاصله چندین متری از آثار هنری فوق العاده. سوم اینکه کافی شاپش هم خیلی شیک و با کلاس بود و هم بریوشهای خیلی خوشمزه همراه با مربای طبیعی به همون قیمت بریوشهای کارخونه ای داشت. جاش هم که دیگه بهترین جای میلان بود. دوتا از نقاشیهای اونجا رو خیلی دوست دارم. تابلوی Gaetano Chierici به اسم L'istinto alle Armi همیشه منو با خودش به جاهای دور دست و عجیب غریب می بره. خودمو جای تک تک افراد تابلو قرار میدم و سعی می کنم بفهمم در اون لحظه چی تو ذهنشون میگذره. اتاق رو از زاویه های دیگه برای خودم بازسازی می کنم. دوست دارم بدونم بیرون پنجره یا پشت اون در چه خبره. نقاشی آدمک روی پاراوان یا عکس برگردونهای روش. قیافه بچه کوچولو رو ببینین چقدر خوب داره هیجان بچگی رو نشون میده.

Gaetano Chierici, L'istinto alle Armi
Gaetano Chierici, L'istinto alle Armi


     یکی دیگه از کارهایی که همیشه منو تو فکر میبره تابلوی Officine a Porta Romana کار Umberto Boccioni یکی از معروفترین نقاشان و مجسه سازان دوره فوتوریست ایتالیاست. این تابلو رو به چند دلیل دوست دارم. یکی اینکه Porta Romana نزدیک خونه ما تو میلان بود و کلی خاطره از صبح های بارونی میلان در خیابانهای اطراف اونجا دارم. چند تا شاگرد اونجا داشتم و معمولا هفته ای چند بار اول صبح با دوچرخه از اونجا رد می شدم. هنوز صدای عبور ترم شماره 9 تو گوشمه. یه دلیل دیگه دوست داشتن این تابلو و Boccioni مربوط به داستان زندگی و طرز فکر خودشه. متاسفانه به دلیل داشتن احساسات شدید وطن پرستانه، همه هنرمندان دوره فوتوریسم ایتالیا در سالهای جنگ جهانی اول وارد ارتش شدند و همشون هم مردن. این تابلو به یه دلیل دیگه هم برام جذابه و اون اینه که هم میتونه اول صبح رو نشون بده و هم موقع غروب. ولی با توجه به موقعیت جغرافیایی ساختمونهایی که تو تابلو کشیده شدن، می فهمیم که نقاش داره از جنوب به شمال نگاه می کنه و در اون صورت از روی سایه ها می تونیم تشخیص بدیم که زمان تصویر شده در تابلو طلوع آفتابه و نقاش می خواسته جنب و جوش اول صبح، زمانی که کارگرها به سمت کارخونه ها می رفتن رو نشون بده و نه برعکس. انتخاب رنگها و حرکت قلم بسیار استادانه هستند. دقت کنید که چطور با چند حرکت ساده قلم آدمها نشون داده شدن. 

Umberto Boccioni, Officina a Porta Romana
Umberto Boccioni, Officina a Porta Romana

     از حال و هوای ایتالیا خارج بشیم و برگردیم به لوس آنجلس. دیروز بعد از مدتها انتظار بالاخره رفتیم موزه Broad. در مورد موزه به طور مختصر بگم که آقای Eli Broad، شصت و پنجمین انسان پولدار دنیا، متولد نیو یورک از پدر نقاش ساختمان و مادر خیاط که هر دو از یهودیان مهاجر اروپا بودن، در سال 2015، صد و چهل میلیون دلار از ثروت 7.5 میلیارد دلاری خودشو اختصاص داد به ساخت یک موزه برای نگهاداری از کلکسیون تابلوها و مجسمه های خودش و همسرش Edyth Broad. من همیشه با دوچرخه از جلوی ساختمون رد میشم ولی هیچ وقت به اندازه کافی بهش نزدیک نشده بودم که ببینم چقدر خاص و جالب ساخته شده. طراحی ساختمان رو شرکت معماری Diller Scofidio + Renfro و محاسبات سازه رو شرکت Leslie E. Robertson Associates انجام دادن. کانسپت اصلی طراحی ساختمان کلا شبیه یه جعبه بزرگ بتونیه که روش یه پارچه طوری سفید آهار دار انداخته باشن طوریکه گوشه های اون پارچه روی زمین قرار گرفته و یک فضای خالی بین جعبه و پارچه بوجود میاره. جنس این پارچه ترکیب خاصی از بتن و فایبرگلاسه. با اینکار، سه فضای جداگانه زیر جعبه، خود جعبه و بالای جعبه بوجود میاد. خود جعبه انبار کارهای هنری آقا و خانم براده و قابل بازدید نیست. زیر جعبه شامل لابی، فروشگاه موزه و نمایشگاههای موقته و بالای جعبه هم اختصاص به کارهای دائمی داره که البته اون کارهای دائمی هم هر چند وقت یکبار تعویض میشن.
دیاگرام کانسپت: جعبه و روکش
دیاگرام کانسپت: جعبه و روکش
نمای جنوبی
لابی موزه
فضای بین جعبه و روکش

طبقه سوم
گوشه جنوب غربی


     همه اینها رو گفتم که برسم به حال و هوای دنیا در چند هفته اخیر - که همه دارن برای همدیگه شاخ و شونه می کشن و چشم انداز خیلی روشنی از آینده نمیدن - و تاثیری که بازدید از موزه روی من گذاشت. یکی از اولین کارهایی رو که دیدم، یک دیوار بزرگ پر از عکسهای پرتره هنرپیشه های معروف هالیوود بود که همشون نقش نظامیان ارتش آلمان در زمان جنگ جهانی دوم رو بازی کرده بودن. از هنرپیشه های نسلهای قبل مثل کرک داگلاس و گریگوری پک گرفته تا لیام نیسون و تام کروز و... اولین فکری که به ذهنم خطور کرد این بود که ممکنه دفعه بعدی که این اثر رو می بینم، تنوع نژادی که در حال حاضر اطرافم وجود داره و دارن همشون باهم اثر رو می بینن دیگه وجود نداشته باشه. حتی در لوس آنجلس.  دومین فکر رو توضیح کنار اثر بهم داد که شاید از فکر اول تاثیر گذار تر بود. اینکه چطور یکی از وحشتناک ترین و شرم آورترین اتفاقات دنیا (هولوکاست) تبدیل به وسیله سرگرمی برای میلیونها انسان شده و کمتر کسی چه در زمان دیدن فیلم و چه بعد از اون به این مساله فکر میکنه که تمام اون اتفاقات دوباره ممکنه تکرار بشن. همه فکر می کنن که دیگه اون دوران گذشته، دیگه کسی از این کارها نمی کنه. تاریخ تکرار میشه. متاسفانه انسانها ازش درس نمی گیرن. جنب و جوش و ترسی که در بین دانشگاهیان و هنرمندان و سایر اقشار تحصیلکرده بوجود اومده اصلا بی سابقه نیست. قبل از جنگ جهانی اول و یا در سالهای 1930 زمانیکه هیتلر داشت قدرت می گرفت همه این هشدارها و ترسها وجود داشت ولی متاسفانه کسی باورشون نمی کرد. در زمان امپراطوری روم اگه کسی میگفت هزار سال دیگه شهر رم به یک دهم وسعت فعلیش میرسه و گاو و گوسفند و خانه های روستایی داخل امفی تئاترها و معابد رومی رو پر می کنن قطعا کسی باورش نمیشد. اما دیدیم که تمدن انسان در سالهای قرون وسطی به اندازه هزاران سال به عقب برگشت و تمام دستاوردهای علمی و مهندسی دنیای قدیم به فراموشی سپرده شد.  
     حالا اگه همین اثر رو چند ماه پیش دیده بودم، زمانیکه ترامپ هنوز رئیس جمهور نشده بود و من مشکلی با ایتالیا رفتن و برگشتن به عنوان یک ایرانی نداشتم، یا مثلا انگلیس هنوز از اتحادیه اروپا خارج نشده بود، یا تمام اتفاقاتی که تو این چند ماه اخیر افتادن، نیفتاده بودن، قطعا دیدن همین اثر باعث شکل گیری افکار دیگه ای می شدن. هنر و کار هنری خوب یعنی این. الکی نیست که روی دیوار موزه براد نصب شده.


The art critic and 'The Nazis,' by Piotr Uklanski. 
The art critic and 'The Nazis,' by Piotr Uklanski. 








هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر