پنجشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۹۵

هنر همیشه می خواهد ساز مخالف بزند. آیا معماری هم اینگونه است؟

پاسخ کوتاه: خیر. معماری یا این نیست یا آن . معماری هم این است و هم آن .

پاسخ طولانی: تمایل به تملک هر چیز نادر، محصول غرور و خود بزرگ بینی انسان است. جائیکه همه در فضای باز کار می کنند، داشتن پوست سفید و رنگ پریده ایده آل است و برعکس. اگر بنادر و دریاها محل کار باشند، شهرها در خلاف جهت خط ساحلیشان گسترش پیدا می کنند. زمانیکه شروع به استفاده از آب برای تفریح و تجمل کنیم، شهرها خیلی به سرعت پشت و رو می شوند. با صنعتی شدن جوامع بشری، طبیعت دیگر جزئی از زندگی روزانه بشر نبود. در نتیجه، پارکها و باغهای رمانتیک، بسیار محبوب شدند. می توان دلایل متعددی برای به حاشیه رفتن چیزی که زمانی بسیار محبوب بود، پیدا کرد. اما مهمترین دلیل، نیاز به جبران محدودیتهایی است که زندگی بر بشر تحمیل می کند.
    
برگرفته از کتاب معماری چیست؟ نوشته Rasmus Waern and Gert Wingardh

     به نظر من نویسنده سوال بسیار جالبی مطرح کرده. اما پاسخی که داده هیچ ربطی به سوال ندارد. باز قسمت پاسخ کوتاه کمی با موضوع اصلی مرتبط است. به نظر من معماری با هنر تفاوت دارد. معماری به دو شاخه تقسیم می شود. معماری عادی و معماری هنری. معماری عادی شامل خانه ها، آپارتمانها، کتابخانه ها، مدارس، مغازه ها، کارگاه ها، حتی کارخانه ها و هر چیزی که انسان در زندگی روزانه به آن نیاز دارد است. اما معماری هنری نوع خاصی از همه انواع نام برده شده در شاخه قبلیست. هر دو نوع معماری می توانند بسیار خوب یا بسیار بد باشند. یک خانه مسکونی عادی در صورتیکه راحتی و آسایش ساکنینش را تامین کند و احساس وابستگی ایجاد کند، معماری خوب است. این احساس وابستگی می تواند بسیار پیچیده باشد. رنگ نور بازتاب شده از نمای ساختمان به داخل، محل قرار گیری پنجره در اتاق خواب یا پذیرایی یا مهمتر از آن، اندازه پنجره، نوع بازشوی پنجره، صدایی که در پس زمینه شنیده می شود، بویی که هر از چند گاهی از جایی متصاعد می شود (در تهران آپارتمانهای نوساز زیادی با یک مشکل خیلی ساده مواجهند و آن نزدیکی هواکش چاه فاضلاب با کولرهاست. هر بار که یکی از ساکنین سیفون دستشویی را می کشد، آپارتمانهایی که کولرشان نزدیک هواکش است، گلباران می شوند). نکات بالا تنها بخش کوچکی از چیزیست که یک معمار خوب در زمان طراحی باید به آنها توجه کند. 
     
     در مورد استفاده از خط ساحلی که نویسنده در قسمت پاسخ طولانی به آن پرداخته، شهر شیکاگو مثال بسیار جالب و ملموسیست. در اواسط قرن نوزدهم، زمانیکه با کندن کانال، دریاچه میشیگان به رودخانه می سی سی پی وصل شد، شیکاگو تبدیل به بزرگترین بندر مرکزی امریکا شده و انتقال کالا از نیویورک به تمام شهرهای مرکزی از طریق بندر شیکاگو انجام شد. در عرض ده سال،  تبدیل به یکی از بزرگترین و ثروتمند ترین شهرهای آمریکا شد. این شهر همیشه با چالشهای متعددی روبرو بوده ولی جالب اینجاست که این چالشها همیشه منجر به پیشرفت و بهبود شهر شده اند و نه برعکس . در سال 1871، آتش سوزی بزرگی بیش از سه چهارم از بخش مرکزی شهر را از بین برد. بعد از آتش سوزی استفاده از چوب در ساختمانها ممنوع شده و قوانین بسیار سختی برای ساخت و ساز به کار گرفته شدند. همین ممنوعیت استفاده از چوب و رونق و گسترش بسیار سریع شهر باعث شد که معماران به دنبال راه حل بگردند و بنابراین سیستم اسکلت فلزی را ابداع کردند و اولین آسمانخراشها را بوجود آوردند. به دنبال آن آسانسور ابداع شد چرا که هیچ تاجری حاضر نبود دفترش را بالاتر از طبقه چهارم ببرد. با ابداع آسانسور و گرانی بیش از حد قیمت زمین، طبقات بالا تبدیل به بهترین جای ساختمان شدند در صورتیکه قبل از آن، طبقلا بالا هیچ خریداری نداشتند. با گسترش و شلوغی شهر، مسایل دیگری مانند تامین آب آشامیدنی، ساختن سیستم فاضلاب، جدا کردن سیستم فاضلاب از آب دریاچه میشیگان که منبع اصلی تامین آب نوشیدنی شهر بود، سر بر آوردند. به دلیل اینکه شیکاگو بر روی زمینهای باتلاقی ساخته شده بود، به هیچ وجه امکان کندن زمین برای ساختن تونلهای فاضلاب وجود نداشت. شاید باور نکنید ولی در ابتدای قرن، تمامی ساختمانهای شیکاگو، حتی آسمانخراشهای پانزده طبقه آنروز، با استفاده از هزاران جک هیدرولیک و زور بازوی کارگران، نزدیک یک متر و یا بیشتر بالا برده شدند و در زیر آنها سیستم فاضلاب ساخته شد. در شهر شیکاگو، نیاز همیشه منجر به کشف چیز جدیدی شده است. 
     در زمان شلوغی و در نتیجه کثیفی بندر، ساکنین شهر سعی می کردند تاجایی که می توانند از دریاچه دوری کرده و شهرکهای مسکونی جدید را تا کیلومترها دور از دریاچه می ساختند و با قطار به هم وصل می کردند. در سالهای اخیر دقیقا این مساله برعکس شده و تمامی تمرکز شهرداری شهر بر این است که خط ساخلی یکپارچه ای به طول تقریبا سی کیلومتر شامل فشای سبز، پیست دوچرخه، محلهای پیک نیک، زمینهای ورزشی و فعالیتهای دیگر بوجود آورد. این را هم اضافه کنم که مردم شیکاگو عاشق دوچرخه هستند و در فصلهایی که سرمای هوا و باد اجازه دهد، خیابانهای شهر مملو از دوچرخه بوده و اکثر مردم با دوچرخه به محل کارشان می روند.

قسمت مرکزی شهر شیکاگو قبل از آنش سوزی سال 1878

قسمت تجاری شیکاگو در سال 1898

مخزن آب قدیمی، یکی از معدود ساختمانهای باقیمانده بعد از آتش سوزی

ساختمان بیمه، اولین آسمانخراش دنیا


بلند کردن یک ساختمان بزرگ توسط هزاران جک هیدرولیک. توجه کنید که ساختمان حتی تخلیه نشده

سیستم مدرن بلند کردن یک ساختمان قدیمی

خط ساحلی شیکاگو




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر